سید ابوالحسن هیچ وقت آرام و قرار نداشت . چند روزی را به بهانه ی مرخصی با سید ابوالحسن از جبهه برگشته بودیم که رو به من کرد و گفت : من نمی توانم در خانه استراحت کنم در حالیکه بچه های رزمنده در جبهه ها می جنگند . بیا به نشانه ی کمترین قدر دانی برویم و این چند روز مرخصی را با جمع آوری کمک های مردمی پربارتر کنیم و تا این دفعه دست خالی به جبهه ها برنگردیم . پس از پیشنهاد سید به اتفاق هم به درب مغازه ها، منازل و شرکت ها و ... رفتیم . در این تجربه ی جدید اتفاقات تلخ و شیرینی افتاد که بعضی ها شنیدنی و بعضی دیگر ناشنیدنی است . شنیدنی اینکه توانستیم با همت مردم قدر شناس کوچه و بازار ، مقدار زیادی خواروبار و مبلغ قابل توجه ای پول اهدایی مردم را جمع آوری کنیم . شنیدن دعاهایی که بدرقه ی راهمان می شد ، قلبمان را گرمتر و قدمهایمان را استوارتر می کرد.
اما آنچه نا شنیدنی است اینکه یکی از آن روزها که به همراه سید برای جمع آوری کمک های مردمی نزد بعضیها رفته بودیم ،دست شهید سید ابوالحسن ریاضی خالی برگشت نا شنیدنی تر حرکت آن مرد ثروتمندی بود که بعد از چندین روز وعده و وعید غرورانه 10 عدد سکه ی تک تومانی در کف دستان ما گذاشت و خنده را از لبان ما دزدید . اما سید که دارای بزرگواترین روح ها بود ، خاطر رنجیده اش را به خاطر مردان فقیر حق شناس نهیب زد و با بی اعتنایی طعنه های تعداد انگشت شمار دنیاداران قدر نشناس ، عاشقانه تر به جبه ها رفت و مشتاقانه شهید شد . رنجش آنروز من و سید به خاطر این بود که می دیدیم کسانی ، برای حفظ جان و مال همان آقای ثروتمند از خود راضی ، جان و مال خود را بی هیچ غرور و تکبری تقدیم میکنند و ایشان در عوض قدر شناسی از آنان، بر ثروت خود که حاصل ریخته شدن میلیون ها قطره ی خون حافظان سرزمین شرف و مردانگی است اژدهاوار چسبنده زده است و با بخشش چند سکه ی چرکین دنیایی ، تکبرش را به مردم نشان می داد که غرور و تکبر دشمنان تا دندان مسلح ناموس و میهنش را با مشت خالی خرد کرده و هیچ ادعایی هم ندارد ....
اینها درد هایی بود که سید ابوالحسن ریاضی از بیان آنها عار داشت . چرا که پاسداشت پا برهنگانی که به قول حضرت امام خمینی (ره) صاحبان اصلی انقلابند برای سید یک وظیفه ی الهی بود . القصه آن روز باخاطرات تلخ و شیرینش تمام شد و ما بعد از اتمام مرخصی با کمکهای اهدایی مردم به جبهه ها بازگشتیم . یاد آن شهیدان ایثارگر گرامی باد . یاد آ نانی که در لحظه های دلتنگی با زمزمه ی نام آنها و با بوسیدن خاک مزارشان به آرامش می رسیم و احساس بزرگی می کنیم (روحشان شاد و یادشان گرامی باد .)